الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مولود حضرت حجت و تهنیت خلعت حسام السلطنه گوید

آشکار از پرده عیدی جان فزا دیدار کرد

کز فروغ خود جهان را مطلع انوار کرد

فرّخا ماهی کزان چون شد دو هفته تابناک

روز فیروزی چو ماه چارده رخسار کرد

از پی تعظیم این روز همایون بود اگر

ماه شعبان را معظّم ایزد دادار کرد

در چنین مه بهر نظم سلک ملک و دین پدید

حق ز دریای ولایت گوهری شهوار کرد

در چنین روزی شکُفت از باغ پیغمبر گلی

کز جمال خود همه آفاق را گلزار کرد

ماه شعبان شد ربیع خلق تا فاش اندران

مهدی موعود دیدار پیمبروار کرد

چار مام و نه پدر جستند ازین فرزند نام

کایزد او را در امامت ختم هشت و چار کرد

عید روز زادن این تا جور مولود را

خسرو صاحب قران دارای گیتی دار کرد

حیدر کرّار یار ناصرالدین شاه باد

چون چنین خدمت به پور حیدر کرّار کرد

صاحب این عید نیز آندم که فریاد ظهور

خواهدش بر لشکر منصور خود سالار کرد

بر سریر سلطنت شه را فراوان عمر باد

کز پی ترویج دین حق، فراوان کار کرد

هرچه آثار نکو در عالم است از خسروان

زان همه افزون شهنشاه جهان آثار کرد

[شد بساط صیت عزم همتش گردون نواز

وین هنر شاه سکندروار جم کردار کرد]

این سفر کامسال زی ملک فرنگستان نمود

شاه گیتی، کردگارش معجز اسفار کرد

پیش ازین هم یک سفر سوی دول فرمود شاه

این سفر را نهضت شاهانه دیگر بار کرد

نیک رفت و نیک باز آمد بدان سرعت که ماه

طیّ منزل در بروج گنبد دوّار کرد

تا که باز آرد ز بهر مملکت آثار نیک

این همه رنج گران را شه به خود هموار کرد

در غیابش عمّ راد او حسام السلطنه

ملک کرمانشاه را پردخته از اشرار کرد

چونکه باز آمد به پاداش نکوکاری روان

بهر عمّ خویش تشریفی گران مقدار کرد

مرحمتهای نهانی را شهنشاه جهان

در چنین خلعت به میر روزگار اظهار کرد

اینک از بهر تفاخر در چنین جشن برزگ

زیب پیکر میر تشریف شه قاجار کرد

وه چه تشریفی که نور گوهرآگین شمسه اش

شمس را پنهان رخ اندر جیب شام تار کرد

وه چه تشریفی که حق در کارگاه هستیش

با پرند آسمان پیوسته پود و تار کرد

راست پنداری که تشریف مَلِک بود آسمان

ور نه چون انجم پدید از گوهر شهوار کرد؟

بر چنان فرخنده تشریف چنان فرخنده میر

مردمان را جان و سر باید کنون ایثار کرد

حبذا میری کزو رایات نصر افراشته

دولت سلطان و دین احمد مختار کرد

شاه را حق داده شمشیری که رخشان جوهرش

روز هیجا خیره چشم ثابت و سیّار کرد

[کیست آن شمشیر عمّ او حسام السلطنه

کایزدش در نصرت دین قاهر کفّار کرد]

آنکه روز بار، جودش خانه ها آباد کرد

آنکه روز جنگ، خشمش باره ها هموار کرد

قلزم جوشنده نتواند چو او شد موج زن

ضیغم کوشنده نتواند چو او پیکار کرد

فخر الهامی همین بس کاین گهرهای ثمین

در چنین عیدش به مدحت هدیه ی دربار کرد

تا تواند تابش مهر سپهر و فیض ابر

گوهر از خارا عیان و گل پدید از خار کرد

جاودان فرمانروا باد آنکه رای و دست او

کار مهر تابناک و ابر گوهربار کرد