از بتان یار مرا انباز میخواهی ندارد
در جهان ماهی چو او طناز میخواهی ندارد
راز او را کردهام پنهان من اندر پردهٔ دل
از زبانم گر خبر زان راز میخواهی ندارد
من نیاز آوردم او را او ز من بنمود روی
ساده میباشد بت من ناز میخواهی ندارد
ای دل مفتون مخور هرگز فریب چشم مستش
گر وفا از ترک تیرانداز میخواهی ندارد
آشنایی گفتمت ای دل مکن با مار زلفش
دوستی از عقرب اهواز میخواهی ندارد
تو نه ای محرم ز الهامی مجوی اسرار او را
از سر ببریده گر آواز میخواهی ندارد