الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۳۲ - به درک فرستادن مختار عبد الله ابن اسد و مالک ابن بشیر را

که بربسته بودش به بندی گران

که پردخته بودند آهنگران

بدش نام عبداله بن اسد

که نفرین رسادش به روح و جسد

بدو گفت مختار کای بد نژاد

که چون تو پلیدی ز مادر نزاد

چرا رفته بودی به کرب و بلا

به پیکار دارای اهل ولا

چرا سوختی خرگه شاه را

زدی در دل آتش خور و ماه را

سراپرده ای را فکندی ز پای

که روح الامین بردرش جبهه سای

بگفتا: که این من به فرمان خویش

نکردم چنین آمد از خواجه پیش

مرا خواجه ام داد فرمان چنین

از او این بدی آمد از من مبین

بفرمود دژخیم را نامدار

که برادرش از تن، سر نابکار

ز جا جست دژخیم و خنجر گرفت

بزد دست و ریش بد اختر گرفت

بردی از تن او سر پر غرور

بیفزود اله جهان را سرور

نبشتند نامش بدان دفترا

که بودی به دست دبیر اندرا

پس از بد گهر مالک ابن بشیر

بپرداخت روی زمین را امیر

که او هم سوی کربلا رفته بود

به پیکار دشت بلا رفته بود

چو نام بد اندیش بنوشته شد

که او هم به هنجار بد کشته شد