الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان سوم » بخش ۷۷ - خطبه ی حضرت ام کلثوم علیه السلام و مخاطبه اش با کوفیان

بمویید یک لخت و آنگاه گفت

که ای کوفیان مرگتان باد جفت

حسین علی (ع) رانمودید خوار

خود و یاورانش بکشتید زار

بریدید سراز تنش تشنه کام

به غارت ببردید مالش تمام

نمودید اهل حریمش اسیر

همان کودکان و را دستگیر

رسد برشما پستی و نیستی

کز این ننگتان هیچ غم نیستی

الا هیچ دانید ای قوم زشت

که بهر شما دست هاتان چه کشت؟

چه بار بزرگ از گنه بسته اید

چه زشتی که بر خویش پیوسته اید

فکندید از کین چه تن ها به خاک

چه دل ها که شد از شما دردناک

چو اطفال با ناز پرورده گان

که شد ازشما خوار چون برده گان

شهی را که از مردم روزگار

بدی مه پس از شاه رفرف سوار

بکشتید و بر وی نبخشید کس

تو گفتی که دل ها ز سنگ است و بس

بدانید ای مردم نابکار

که باشند خیل خدا رستگار

کسانی که شیطان بود شاهشان

به سوی زیان می رود راهشان

حسین (ع) را بکشتید ای مردمان

به سنگ و به تیر و به تیغ و سنان

در این کارتان طعن بر مادر است

همان آتش پر شرر کیفر است

به خون گروهی گشودید دست

که بر دوستی شان خدا عهد بست

شما را کنم آگه ای قوم دون

کز آتش نیایید هرگز برون

زگفتار بانو سراسر به درد

گرستند و هرکس به خود مویه کرد

گشودند از هم زنان موی ها

شخودند از درد و غم روی ها

به سرها همی خاک غم ریختند

به گردون فغان ها برانگیختند

وزآن پس علی (ع) شاه اهل سجود

بفرمود با کوفیان عنود