چو رزم سپهبد به پایان رسید
سخن باید از رزم اکبر شنید
برا ای دل از سینه وقت غم است
به هش باش هنگامه ی ماتم است
ولی سخت باید چو خاراستان
که تاب آورد اندرین داستان
یکی خطبه آغازم ایدون به درد
بنالم ازین گنبد گرد گرد
که یک لحظه بر کام نیکان نگشت
بدان را همی نیک بد سر گذشت
به خاک آورد تاج آزاده گان
به کام دل اهرمن زاده گان
به فرجام آن را که خواندنش یار
برآرد ز جان ناگهانش دمار
زکس آب شرمش نیاید به روی
به بازیچه ماند همه کار اوی
برویاند از باغ شاخی بلند
کند باغبان رابدو پایبند
چو پر مایه گردید وبالا کشید
یکی باد جانکاه آرد پدید
بپیچد در آن شاخ او بشکند
دل باغبانش پر از خون کند
نه با پیر مهرش نه برنا نه خرد
خنک آنکه مهرش ز خاطر سترد
الا ای جوانان خورشید چهر
مباشید ایمن ز گشت سپهر
منازید بر قد دلجوی خویش
وزان پر شکن مشکبو موی خویش
بسا راست بالا چو تیر آسمان
خم آرد بدو همچو پشت کمان
بسا مهروش چهره ی تابناک
شود کاسته چون مه نو به خاک
جوانان بسی بهتر ازما سپهر
بپرورد و از جمله ببرید مهر
همه خوب دیدار و نیکو سرشت
چو خرم بهار ودل آرا بهشت
همه رسته شمشادشان برسمن
زگل بسته آذین به سرو چمن
به زندان گورند خوابیده زار
بود روزی آن جمله را مور ومار
همان پیکر همچو سرو بلند
جدا گشته از یکدگر بند بند
زهر بند ایشان نواها چو نی
برآید که ای نوجوانان حی
چو دامن کشان سوی ما بگذرید
ز ناکامی ما به یاد آورید
بدان برز وبالا و آن فر ویال
که داری کنون نوجوانا مبال
سر آرد جهان روز برنایی ات
زتن بگسلاند توانایی ات
گرت نسترن زار باشد رخان
ورت زلفکان چون بنفشه ستان
چو اندر رسد پیری آن نسترن
شود زرد گل وان بنفشه سمن
به هر جای هامون که پا می نهی
به عبرت ببین تا کجا می نهی
گشایی اگر چشم دل بر جهان
ببینی چه در خاک دارد نهان
چه زلفان مشگین چه چشمان مست
چه لب های میگون صهبا پرست
بسی تن به زیر زمین گشته خاک
به پاکیزه گی بهتر از جان پاک
کجا یوسف و آن دلارا جمال
که از خوبرویان نبودش همال
شد از دوری اش چشم یعقوب کور
به بر درکشیدش زلیخای گور
کجا احمد مرسل آن جان پاک
که برعرش رفتی چو بر روی خاک
کجا مرتضی صاحب انما
که ذاتش بسودی به ذات خدا
کجا مجتبی نور چشم بتول
که بر دوش خود می نهادش رسول
کجا آن جوانان هاشم نژاد
که درکربلا رفت جانشان به باد
سراسر جهان چشم ایشان بدوخت
شگفتا دلش چون بدیشان بسوخت
به ویژه جوان شه تشنه کام
علی اکبر آن شبه خیرالانام
که چون او جوانی ز مادر نزاد
به دیدار زیبا و روشن نهاد
جوانان پس از مرگ این نوجوان
ممانید دلشاد و آسوده جان
به رعنا جوانی اگر بگذرید
از آن گهر زیبا به یاد آورید
چو شاخ گل تازه جنبد زباد
ز سرو قد اکبر آرید زیاد
خداوند هر آشکار و نهان
اگر جز جهان بقا وین جهان
طرازد هزاران جهان دگر
چو اکبر نیارد جوان دگر