چوفرخ گهر جعفر بن عقیل
بدید آن که پور برادر قتیل
زخشم آمدش دل چو دریابه جوش
زداغ برادر پسر زد خروش
به فرمان شه سوی پیگار تاخت
همه رزمگه پر تن کشته ساخت
سوار و پیاده بسی کرد پست
سپس خود هم ازاین جهان رخت بست
برادر یکی عبدرحمن به نام
بد اورا که بر چرخ گردی لگام
پس از وی به خونخواهی آمد برون
همی تیغ و بازو نمود آزمون
از آن ناکسان چون گروهی بکشت
خود افتاد از پا ز زخم درشت
دوکوشنده شیراز کنام یلی
یکی بود موسی و دیگر علی
که بدشان عقیل سرافراز باب
نمودند در جنگ جستن شتاب
چو کردند رنگین به خون تیغ و چنگ
به گیتی نکردند لختی درنگ
شتابان برفتند سوی بهشت
زبیداد آن لشگر بدسرشت