الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان اول » بخش ۹۵ - آمدن عمرو بن اودان درمنزل بطن عقبه به خدمت امام علیه السلام

شنیدم که زد داور دین پناه

به سر منزل خسروی بارگاه

بیامد یکی پیر کافور موی

که خود عمرو بودی نکو نام اوی

ببوسید خاک و بنالید زار

به لابه بگفت ای شه تاجدار

مرا از بنی عکرمه گوهر است

زمن پند آموختن در خور است

یکی ژرف زآغاز اندیشه کن

سپس – راز بشنو ز پیر کهن

اگر چند باشی تو خود هوشمند

شنفتن ز پیران نکوی است پند

ازاین ره که داری بپیچان عنان

مرو سوی زوبین و تیغ و سنان

برو سوی یثرب مرو زی عراق

که در سینه دارند اهلش نفاق

ندید ی که با شیر پروردگار

چه کردند آن مردم نابکار

شکستند پیمان پورش حسن

کزو چاره شد نزد زشت اهرمن

همی بینم ای شاه گردون سریر

به چنگ اجل مرتو را دستگیر

دریغ آیدم از چنین روی و موی

که بد خواهش ازخون دهد شستشوی

یکی پند بشنو ازاین مرد پیر

هرآنچت سراید ازو در پذیر

بفرمود دارای گردون سریر

بدان پیر آگاه روشن ضمیر

که هرچ آن تو گفتی درست است و راست

نباشد در آن اندکی کم وکاست

بود هر چه از نیک و بد درجهان

نباشد به من یک سر مو نهان

ولی ای خردمند پیر کهن

مرا کشته خواهد خداوند من

قلم از ازل زد به لوح این رقم

که گردم همی کشته جف القلم

اگر درجهم من به سوراخ مور

کشد دشمنم اندر آن تنگ گور

چو من کشته گردم ثقیفی نژاد

یک مرد آید به آیین و داد

برآرد زدوده پرند از نیام

کشد ازبد اندیش من انتقام

چو بشنید این راز آن پیرمرد

برفت از برشاه با داغ و درد