مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۵

دیشب دل من چو خسته از رنجوری

میکرد فغان ز محنت مهجوری

گفتم که چنین ساخت ز دردت نالان

فریاد برآورد که دوری دوری