مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۲

روزی مشتاق بر دماغ من و تو

بوئی نخورد از گل باغ من و تو

اما هر شب ز آتش داغ من و تو

افروخته تا صبح چراغ من و تو