مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۹

از حرف وصال تو بمن گردد حال

آری بفراق دیدگان حرف وصال

با مخمور است قصه باده صاف

با تشنه جگر حکایت آب زلال