مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۶

هستیست گلی کزوست ما را دل‌تنگ

ما دامن او چو خار داریم به چنگ

باد ار بردش بهرچه افسوس خوریم

زین گل که نبود ازو نه آب و نه رنگ