مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴

هرگز نبود ز شومی اختر ما

از باده عیش نشئه‌ای در سر ما

خون جگر و داغ دلست آنچه بود

چون لاله ز صاف و درد در ساغر ما