زان سرو سهی که با رقیبان پلشت
همراه چو گشت
افتاد ز بام خلق را از وی طشت
هرجا که گذشت
زخمم به جگر فزون ز مو جست به بحر
نه پنج و نه شش
داغم در دل بیش ز ریگست به دشت
نه هفت و نه هشت