مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲

خوشا فصل گل و عهد جوانی

خصوص آغاز صبح زندگانی

مغنی دلکش و ساقی پریوش

قدح لعلی و صهبا ارغوانی

مهش برده ز مهر عالم افروز

سبق از راه و رسم مهربانی

بقامت غیرت سرو زمینی

بصورت رشک ماه آسمانی

نشسته در میان سبزه با هم

ز می سرخوش بآینی که دانی

زبان در کامشان گاه تکلم

ز نرمی با وجود ترزبانی

بسان صفحه‌ای دلهای ساده

تهی ز الفاظ و لبریز از معانی

مرا مشتاق اگر این صحبت خوش

که باشد عین کام و کامرانی

شود قسمت دمی از زاهدان باد

بهشت و عیش‌های جاودانی