گمان دارد ز ناز و سرکشی گل میکند کاری
وزین غافل که آخر آه بلبل میکند کاری
دلم خون شد ز هجران و نیم نومید از وصلش
که از حد چون رود صبر و تحمل میکند کاری
طریق مهر باید حسن را در دلبری ورنه
نه سحر زلف و نه نیرنگ کاکل میکند کاری
سلیمان گو به ما ننماید این شوکت که از همت
به چشم مور ما عرض تجمل میکند کاری
نه هرجا هست قفلی از کلید سعی بگشاید
که گاهی کوشش و گاهی تعلل میکند کاری
نگاهی آرزو دارم ازو مشتاق اگر تیغش
کند در کشتنم یک دم تأمل میکند کاری