یارا کجا یاران کنند آزار یاران بیش از این
دشمن نهای خصمی مکن با دوستداران بیش از این
سنگین ز دردت بار من آسوده تو از کار من
باشند یاران یار من در فکر یاران بیش از این
خاکم سموم قهر تو بر باد داد ای تندخو
آتش نهای تندی مکن با خاکساران بیش از این
چندم ز تو ای نخل تر نبود به جز حسرت ثمر
ز امیدگاهان برخورند امیدواران بیش از این
در جان سحاب وصل تو زد آتش حسرت مرا
زآن ابر بود این دانه را امید باران بیش از این
تا چند داری شمعسان عشاق را آتش به جان
مپسند سوزند از غمت شبزندهداران بیش از این
شد مدتی کافتادهام در دامت و آگه نهای
دارند فکر صید خود عاشقشکاران بیش از این
آماده صد خفتنم هر دم ز تو هرگز کجا
خواریکشی خاریکشد از گلعذاران بیش از این
مشتاق وقت آمد که جان بسپارم از هجر بتان
خوردن کجا غم میتوان بیغمگساران بیش از این