تو را که چرخ به کام من از جفا نگذاشت
به کام غیر ندانم گذاشت یا نگذاشت
فغان که بلبل آن گلشنم که هرگز گوش
گلشن بناله مرغان بینوا نگذاشت
ز دیر و کعبه بکوی تو ره برد هیهات
کسی که لطف تو راهیش پیش پا نگذاشت
بمن گذر بغلط کردی و شکفت دلم
تو میگذاشتم تنگ دل خدا نگذاشت
هزار مرتبه مشتاق خواست از کویت
رود ز جور تو چون دیگران وفا نگذاشت