مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲۷

حاشا که به بوسه خالت آلوده شود

وز هر نظری جمالت آلوده شود

هر شب ره دیده را ز خون پاک کنم

ترسم قدم خیالت آلوده شود