مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۸

گریانم از اندوه و عدو بر من چند

دشمن به مراد و دوستان اندر بند

ای دست اجل شدم به تیغت خرسند

بخرام و مرا بدین شماتت مپسند