مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۸

ای باد که جان فدای پیغام تو باد

آن لحظه که بگذری بر آن حور نژاد

گو بر سر ره دلشده ای را دیدم

کز آرزوی تو جان شیرین می داد