مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱۷

گرکسری و قارون شوی ای باد به مشت

بر عمر مکن تکیه و بر گردون پشت

کاین خاک همانست که قارون را خورد

وین چرخ همان است که کسری را کشت