مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰۴

غم کشت مرا و غمگسار آگه نیست

دل خون شد و دلدار ز کار آگه نیست

این با که توان گفت که عمرم بگذشت

در حسرت روی یار و یار آگه نیست