مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۹۴

زلف تو که دل در شکنش زندانیست

دزد است و به آویختگی ارزانیست

دل برد و هزار کس گواهند بر این

وان شوخ هنوز برسر پیشانیست