مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۶

چشمم به جنازه تو چون درنگریست

خون ریخت که بی رخ تو چون خواهم زیست

زنهار ز چشم شوخ آن کز چو توئی

جان بستد و در جوانی تو نگریست