مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰

عشقش که چو جان است نهان در رگ و پوست

از دوست نهفتنم ز بدمهری اوست

زآنروی که دوست کشتنش عادت و خوست

با دوست نگویم که ترا دارم دوست