قصد کردی به تصنع ز حسد در حق من
یعنی از سامری آموخته ام حیله گری
من ندانستم با اینهمه استادی تو
که در این کار ز خر خرتر و از سگ بتری
من توانم که جزای بد تو بد نکنم
نتوانم که ندانم که تو چون بد سیری
تو که پرورده دونان و بدانی و سگان
سال چل کرده به دونی و دغائی و عری
اینهمه صنعت و دستان و حیل می دانی
با همه غمری و دیوانگی و خیره سری
من مربای سلاطین جهاندیده و پیر
عمر در ملک به سر برده به صائب نظری
آخر این مایه بدانم به تجارب در تو
که چه سگ نفس و خبیث و دد و بیدادگری
دولت صاحب دیوان و بقای وی باد
که تو بی دولت ازین جاه و بقا برنخوری