ای شه صفشکنان خسرو ناوکفکنان
صد شکست از صف مژگان تو بر صفشکنان
تلخکام از شکر لعل لبت نوشلبان
زهرخند از لب شیرین تو شیریندهنان
از قدت پست شده سایه شمشادقدان
وز تنت لرزه چو سیماب به سیمینبدنان
خط سودای تو بر جبههکشان سبزخطان
سنگ بیداد تو بر سینهزنان جورفنان
لب نهان کن ز رقیبان که نهان اولیتر
خاتم ملک سلیمان ز بر اهرمنان
بنده پیر مغانم که گه اهل نشاط
هست دُردیکش جام کرمش برهمنان
دوش از حالت پروانه سؤالی کردم
کز چه بر آتش سوزنده روی چرخزنان؟
جام می گریهکنان گفت که دانی چه شود
جلوهگر در نظرت شعله جانسوز چنان؟
فانیا لالهصفت غرقه به خون رو که بسی است
هر طرف چون تو در این بادیه خونینکفنان