امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰ - مخترع

گرچه دوش از داغ هجران آتشین تب داشتم

سوز این آتش فزونتر بود کامشب داشتم

درد و ضعفم هر دو مهلک بود گر میآمدی

پرسه را اسباب جان دادن مرتب داشتم

از تو و خود در زمان هجر و ایام فراق

روح را بی‌قالب و بی‌روح قالب داشتم

گر تقرب جستم اندر شرب با مستان دیر

عیب نبود چون به ایشان قرب مشرب داشتم

در خیال خار مژگانش نبودم خواب دوش

ز آنکه اندر پیرهن صد نیش عقرب داشتم

در تب غم فانیا سوز درونم کم نشد

زانکه از تبخاله بود آبی که بر لب داشتم