امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷ - مخترع

شد بلا چشم تو ای گلرخسار

نقطه زیر بلا خال عذار

اینکه در جان و دل آتش زده‌ای

دل ازین هست به جان منت دار

باده لعل لبت پیش نظر

از چه شد چشم تو در عین خمار

جلوه سرو روان تو حیات

دهد اما کشدم در رفتار

ساقیا ساغر عیشت چو پر است

نوش و نوشان به زمین برمگزار

بلبل ار شیفته گلشن گشت

دید در هر گلش اما صد خار

فانیا از چمن دهر ببر

شاخ امید که آن نارد بار