امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲ - تتبع خواجه

چون حیات‌آساست روشن روزگارم از قدح

تا دم آخر کنون سر بر ندارم از قدح

من که غرق می شدم باید سرم دادن به باد

چون حباب از سرخوشی گر سر برآرم از قدح

چون که یاقوت مفرح خشک می‌سازد دماغ

باد قوت روح لعل آبدارم از قدح

بود ساقی چون قدح بر لب گر از دریای می

پر بود یک قطره باقی کی گذارم از قدح

چون که هستم در قدح بی‌اختیار از عاشقی

همچنان در عاشقی بی‌اختیارم از قدح

نی زلال کوثرم باید نه آب زندگی

بخشد ار یک جرعه شوخ باده‌خوارم از قدح

همچو فانی در هوای دیدن آن مغبچه

بر سر کوی مغان دیوانه‌وارم از قدح