امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

چیست دانی ناله مرغ سحر هنگام صبح

با حریفان صبوحی می‌دهد پیغام صبح

یعنی اول می چو بگرفتند شوخان چمن

لاله از یاقوت و نرگس نیز از زر جام صبح

باده گلرنگ را در جام چون خورشید نوش

شسته شد از چشمه خور خون رخ گلفام صبح

چون بخندد همچو غنچه صبح کاینک دم به دم

غنچه‌آسا زعفران آید برون از کام صبح

صبح هم جام صبوحی زد که جیبش گشت چاک

ورنه چون چاک گریبان از چه شد اندام صبح

از چمن اکنون سوی میخانه باید زد علم

گشت چون ظاهر ز روی کوهسار اعلام صبح

یک سحر آن گل صبوحی کرد با من زان نفس

پیرهن چون گل درم هرکس که گیرد نام صبح

با حریفان یک سحر تا شام شوم است خراب

چون به شامت عاقبت خواهد کشید انجام صبح

صبح چون فانی صفای وقت از طاعت بیافت

باری اولی آنکه می ندهد ز کف هنگام صبح