حافظت از چشم بد بادا خداوند تعال
باد یارب نخل قدت در محل اعتدال!
باده پیمای می میخانه شوق توام
چند پنهان میکنی رخ را ز ما بنما جمال!
یک شبی سوی من سرگشته محزون بیا
عمرها شد در فراقم من به امید وصال
با که از جبر و جفایت شمهای سازم بیان؟!
جز دل افسرده نبود محرمی در این مقال!
چاره درد دل بیچارهام ساز ای حبیب
مرهم از وصلت بنه دیگر مرا نبود مجال!
از چه رو زافتادگان خویش واقف نیستی
قدر ما را میندانی طفلی ای نازکنهال!
نالهها کردم چو نی تأثیر در گوشت نکرد
طغرل آشفته را هرگز نگفتی چیست حال!