باده رندان را شراب کوثریست
گردن مینا در آغوش پریست
از رموز مشکلات زلف او
گر گذشتی بیتأمل سرسریست!
انقلاب رنگ فطرت کار نیست
مادگیهای زغن هم از نریست!
جوهرت آیینهسان گل میکند
خشکی سودایت از جوش تریست
آه بلبل میزند آتش به باغ
در برش گر جامه خاکستریست
سنگدل را نیست ره در بزم ما
دشمن این شیشه و مینا پریست
رهبر نال از ضعیفی ناله شد
محرم قانون ساز از لاغریست
طرح الفت داده رخسارش به هم
آب و آتش را اگر چه داوریست
همچو زلفش نیست استاد دگر
بس که شاگردش سپهر چنبریست!
نرگسش غارتگر اسلام و دین
سنبلش زنار مشق کافریست
در فراق از طالع بخت بدم
گرچه فالم قرعه نیک اختریست
چشم جادوی تو در مشق فسون
سرخط افسون و سحر سامریست!
چار سویت پنج نوبتزن پر است
گر به سودای تو ششم مشتریست
حبذا طغرل که بیدل گفته است
خودنماییها کثافت جوهریست!