تیری که از کمان نگاه تو جسته است
چون ناوک فراق دل ما شکسته است
صیاد تیرافکن و آهوست چشم تو
این طرفه آهویی که با مردم نشسته است!
کس نیست در جهان که نباشد اسیر تو
یک دل ز بند حلقه زلفت نرسته است!
تا کردهایم یاد کمان دو ابرویت
پیکان غم به سینه ما دستهدسته است
خالی است بر لب تو او یا زاغ در چمن
یا هندویی که بر لب کوثر نشسته است؟!
در محفلی که ساز بم و زیر وصل توست
صوت «فراق » ناخن مطرب شکسته است!
مد نگه به سایه مژگان انتظار
چون عنکبوت خانهام از موی بسته است
نبود سواد خط عذارش برات ما
دود و غبار آتشین دلهای خسته است!
طغرل غلام مصرع زیبای بیدلم
آسودگی ز کشور ما بار بسته است