نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - خون تو در گردن ماست

دوش میگفت کسی گفت فلان خواجه مرا

که فلان از پی جاه و خطر و مسکن ماست

گفتم ار باز ببینیش بگو کای خواجه

مال و جاهت چه بود خون تو در گردن ماست

خواجه هشدار و میندیش و میاسا که فلان

با چنین بی زر و سیمی چه غم از دشمن ماست

زر و سیمی که بدان جیب و دل آراسته ای

مشت گردیست که بر خواسته از دامن ماست

خرمنی چند گر از زرع ضعیفان داری

حاصل هر دو جهان خوشه ای از خرمن ماست

جامه و فرش نوت قدر بیفزود ولی

اطلس عرش برین کهنه لباس تن ماست

چه دگر بر فرس و استر خود رشک بری

کاشهب چرخ روان بر اثر توسن ماست

راست تر خواهی ازین خواجه مرا با تو چه کار

آنچه در وهم تو گلزار تو شد گلخن ماست