ای نمودی از وجودت بود من
درد تو سرمایهٔ بهبود من
در ز فیض خود به رخ بگشادیَم
هر چه را لایق بدیدی دادیَم
از درت چون ساختم ساز سفر
کردم از آنجا چو آغاز سفر
زاد راه و توشه و سرمایهام
هم تو خود دادی به قدر پایهام
گر در این سودا زیان آوردهام
هر چه را بردم همان آوردهام
گرچه عمرم صرف عصیان تو شد
ورچه عصیان هم به فرمان تو شد
این زمان پیشت به پاداش گناه
نبودم غیر از زبانی عذرخواه
از گناه خود ندارم هیچ بیم
طالب بخشش بود بیشک کریم
بر کریمی تو اذعان کردهام
پیشت از جرم ارمغان آوردهام