خِیرِ مَقدَم عشق آمد باز و غم رفت از میان
مقدم او هم مبارک باد بر دل هم به جان
بود جان بیتالحزن وز مَقدَمَش دارُالسُّرور
بود دل دارُالفُتَن وز موردش دارُالاَمان
در رهش از بیخودی ما را بساط اندر بساط
با وی از کالای هستی کاروان در کاروان
رهبر گمکردهراهان بیسراغ و بیچراغ
رایض توسنخیالان بیرکاب و بیعنان