هیچ عاقل به خانه بندد نقش
تا ببندد گذار سیلابش
از خرابی بن نشاط چه غم
در شکن سقف و بر کن ابوابش
تا نیاید فرود بام سرای
بر نتابد بحجره مهتابش
قصه کوتاه کن که به باشد
اختصار سخن ز اطنابش
دولت شهریار باد دراز
که ملالت نیارد اسهابش