نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

شدی از قصه ی ما گر ملول افسانه ای دیگر

وگر از ما بتنگ آمد دلت دیوانه ای دیگر

بتی در خلوت جان دارم از چشم جهان بینان

ندارد ره بسویش غیر دل بیگانه ای دیگر

پسندت گر نباشد دل قدم بگذار در جانم

از آن ویرانه تر دارم در آنسو خانه ای دیگر

چه غم داری چه کم داری اگر سوزی و گر سازی

تو شمع جمعی و از هر طرف پروانه ای دیگر

بیک پیمانه پیمانها شکستم ترسم ای ساقی

از این پس بشکنم پیمانه از پیمانه ای دیگر