آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶۹

لرزان من و خواجه دوش از سردی دی

وی طعنه بمن میزد و من خنده بوی

رفتیم نهان ز خلق، تا مخزن کی

او کیسه ی زر گرفت و من کاسه ی می