آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱۸

گفتم: گویم درد غم اندوز فراق

جانت سوزم ز آتش سوز فراق

دردا که بصد روز قیامت نتوان

گفتن کاری، که کرد یک روز فراق