آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۲

تا کی شب و روز و روز، شب از سر سوز

نالم ز فراقت ای مه مهر افروز؟!

گفتی: شب و روزی دهمت دل، چه شود

کان شب امشب باشد و آن روز امروز