آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

قاصدا، نامه‌ای از کوی فلانی به من آر

یعنی از یار من آن نامه که دانی به من آر

نامهٔ من ببر، اما به رقیبان منمای؛

گر توانی بدهش، ور نتوانی به من آر!

اگرت بر سر آن کو نشناسند اغیار

بدهش نامه، جوابی که ستانی به من آر

ور شناسد نهانی، بدهش نامه و باز

خبری پرس نهانی و نهانی به من آر

پیش مردم ننویسد اگر از شرم جواب

بگذر از نامه و پیغام زبانی به من آر

در میان من و او هست نشان‌ها بسیار

بدگمان تا نشوم از تو، نشانی به من آر

همچو آذر بودم کام ز پیری بس تلخ

رطبی تازه از آن نخل جوانی به من آر