ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۵ - از دیباچه شاهنامه

شهریاری که اهرمن شکن است

گرچه در فرهی فروهه بود

دست رادش بزرگ دریائی است

که در او ابر و میغ کوهه بود

در شکارش سپهر بند سپهر

دام هر دام را خروهه بود

آسمان کمان و تیرش تیر

آفتابش کمان گروهه بود

توسنش راست کهکشان بر تنگ

مه نونال و کوه کوهه بود