گفت با جفت خویش شیخ حسن
کای پری پیکر لطیف اندام
تا که در مستراح عبدعظیم
بودم ابریق دار خاصه و عام
اندران مرتع خصیب مرا
قوت یومیه پخته بود مدام
چون معاون شدم به صلحیه
اوفتاده است کارها ز نظام
شد ملوث زیده کاری ها
کاسه روز ما چو دیزی شام
معده ام خام گشته چون طبعم
بسکه مخلوط گشته پخته و خام
جفت شیرین شمایلش گفتا
غم مخور ای گزیده ایام
که ز بس در مقام صلحیه
بهم آمیختی حلال و حرام
کودکان حرام لقمه بسی
زاید از ما دو تن نمک بحرام
عنقریبا کزین سرا گردد
جلوه گر صد هزار شیخ و امام
همه صلحیه های عالم را
پر کنیم از حرامزاده تمام