ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱

گفت با جفت خویش شیخ حسن

کای پری پیکر لطیف اندام

تا که در مستراح عبدعظیم

بودم ابریق دار خاصه و عام

اندران مرتع خصیب مرا

قوت یومیه پخته بود مدام

چون معاون شدم به صلحیه

اوفتاده است کارها ز نظام

شد ملوث زیده کاری ها

کاسه روز ما چو دیزی شام

معده ام خام گشته چون طبعم

بسکه مخلوط گشته پخته و خام

جفت شیرین شمایلش گفتا

غم مخور ای گزیده ایام

که ز بس در مقام صلحیه

بهم آمیختی حلال و حرام

کودکان حرام لقمه بسی

زاید از ما دو تن نمک بحرام

عنقریبا کزین سرا گردد

جلوه گر صد هزار شیخ و امام

همه صلحیه های عالم را

پر کنیم از حرامزاده تمام