آلوده شاه دامن خود با خون
اندود زر به چهره تابان مس
با گرگ یار شد به گله چوپان
با دزد دوست شد به سرا حارس
در گوش ما هنوز همی غرد
آواز توپ شاه که در مجلس
غرنده شد چو ابری کاندر باغ
بارد تگرگ بر سمن و نرگس
مجلس تهی شد از وکلا چو نانک
دیدی تهی ز سیم کف مفلس
زان نقرسی به ناله درآمد ملک
چون خسته ای که نالد از نقرس
شه خواست کند ریشه داد از بن
و ایزد نخواست رسم خرد دارس
آمد سپاه عدل خدای از راه
از فارس شد سوار فرس قارس
گردان کار دیده روشن رای
مردان راد با خرد با حس
گردند آنچه خواندی در تاریخ
از کار جنگ ««غیر اباداحس »»
تا عاقبت بخیل مجاهد شد
لطف خدای عزوجل مونس
مجلس گشوده گشت و جهان خندید
بر کار خصم بد گهر عابس