مثل زنند خری را که زیر بار گران
ز پا فتاد و از او خر خدای ناراضیست
حکایت من و دیوان داد و داد رئیس
نظیر آن شد و ایزد میان ما قاضیست
مرا تاسف ماضی بود به مستقبل
تو شاد باش که مستقبلت به از ماضیست