حبذا نقشی که بنمود آشکارا
میر خضر آساز کلک چون مسیحا
میرزین العابدین نقاش ایران
کش همی خوانند مردم میر آقا
آنکه کلکش ناسخ ارژنگ مانی
وانکه نقشش برشکسته تنگلوشا
گر عصا را اژدها کرده است موسی
ور ز آب و گل بسازد مرغ عیسا
بندگان حضرت نقاش باشی
کلک بی جانش کند صد مرده احیا
بر ستاره خط و بر گردون سطاره
برنهد تا راستی سازد هویدا
گوئیا پرگار او را دیده گردون
اقتباس از وی نموده شکل جوزا
خامه اش بر آب اگر نقشی فشاند
ثبت گردد نقش چون بر سنگ خارا
خصم اگر آغاز فرعونی نماید
کلک موئینش بر آید چون چلیپا
صفحه ای آراست از خوبی و پاکی
روشن و دلکش چو صفحه طاق مینا
نقش من بر وی چنان بنمود ثابت
کاندر اورنگ چهارم رنگ بیضا
صورت این بنده را بنگاشت نوعی
که شرافت یافت آن صورت به معنا
رغم مشائی و اشراقی گمانم
کاید این صورت مقدم بر هیولا
الحق از کلک متینش داد جانی
بر تن بی جانم آن فرخنده مولا
گر ندانی کیستم بشنو که گویم
نام خود با نسبت اجداد و آبا
نام میمونم محمد صادق آمد
بن حسین بن محمد صادق اما
در حقیقت گر نژادم باز خواهی
شبل احمد سبط حیدر نجل زهرا
مسکنم داین شد از ملک فراهان
مولدم در گازران از ملک شرا
گاه میلادم شب نیمه محرم
کوکبم شمس است و طالع برج جوزا
زاده قائم مقامم لیک باشد
خامه ام قائم مقام کلک قسطا
تا رقم زد کلک نقاش خجسته
بر ورق این نقشه میمون والا
خامه بر تاریخ تصویرش رقم زد
نقش نقاشی نمود این صنع زیبا