امجدی در رشوه خوردن اهل جد شد
همزه اش را در دلش کردم مجد شد
باد رحمت دائما بر اعتقادش
زانکه او قلبا برحمت معتقد شد
اشتها موجود و استعداد فاقد
پارتی بازی درآمد مستعد شد
معتمد بداعتماد خلق بر وی
خورد مال جملگی را معتمد شد
مجتهد هم مفتی و هم مفت خور بد
در زمان پول دادن مجتهد شد
مستبد در ابتدا بدمست بوده
مقعدش وارون کردم مستبد شد