حسینا دولتی جاوید و عمری جاودان بادت
جهانرا گنجهای شایگانی رایگان بادت
بکوری چشم عین الدوله و ادبار میرآخور
فریمان ز فرمان اسب دولت زیرران بادت
نفوذ امرت از صحرای ز یدر باد تا بیدر
مسخر از خراسان تا حدود سیستان بادت
ببام از گلرخان هندو چینت باد نوبت زن
بجام از خون دشمن باده چون ارغوان بادت
زعیم ز عفرانلو بر درت چون زعفر جنی
چو رخسار عدو صحن پلو پر زعفران بادت
امیری کن بامرائی و دلشادی بشاد للو
ز تیموری هزاران بنده همچو گورکان بادت
بروز رزم رمحت از یمن تیغت ز هند آید
تفنگ از آلمان، تیر و کمان از ترکمان بادت
زمینت مزرع و همت کشاورز و هنر دهقان
جهان بازار وهش مایه خرد بازارگان بادت
مرکب آید از تبریز توقیع منیرت را
قلم از شوشتر آید قلمدان ز اصفهان بادت
برات بنده را در جوف این مکتوب چون یابی
بخوان ای خواجه کاندر فرق تاج از فرقدان بادت
پس آنکه وجه آن بستان و با سرعت حوالت کن
ولی این نکته اندر گوش جان خاطر نشان بادت
که این مرسوم من نی حاصل ملک ملک باشد
که گر غارت کنی گویم برادر نوش جان بادت
به هر صاحبقرانش صاحب الامری نظر دارد
ز قرآن شرم اگر داری حذر از یکقران بادت
بود این قیمت حلوا و مزد خواندن قرآن
تو نه حلوا خوری نه حافظی پروا از آن بادت
میفکن در خطر خود را برای امتحان اینجا
که گر جوئی شرف پرهیز از این امتحان بادت
الا تا استجابت در دعای خستگان باشد
دعای من بگیتی حرزتن تعویذ جان بادت
به دل از پرتو شمس الشموست نور حق طالع
به سر از سایه باب گرامی سایبان بادت